شعرهای عاشقانه جمعه 24 آبان 1398برچسب:, :: 17:26 :: نويسنده : طیبه دهقان
ازتو واین عشق ملال انگیزت ازخودم واین همه خاطره كزتو درخاطرم انباشته است بیزارم من دگرحتی خاكستری،زان آتش سوزنده نی ام سردِ سردم اینك، تهی از هر احساس من ز نفرت سرشار و زعشقت خالی خانه مهر تو را سوختم از بُن با شعله های نفرت و بیزاری دیرسالی ست كه من چنگ بر پوسته ی پیله ی تنهاییم انداخته ام من به پروانه شدن دلباخته ام من بذر رَهیدن از بندِ تو را،در اندیشه ی خود كاشته ام وسحرگاه كه از راه رسَد می بینی كاروان دل غمگین مرا پای در راه سفر میرود و پشت سرش هرگزش چَشم امیدی نیست به راه توكجا؟ عشق كجا؟ جام لبریز هوس بود دلت بعد از این من تن تب كرده ی احساس لطیفم را در باد تكان خواهم داد شاید بر شَه پَر باد آتش زنم و آب كنم سرمای درون سوز تو را كوه یخ بودی من خوب ندیدم كه چه سان از درون حُفره ی بی روح تنت احساس ورم كرده ی سردی را ذره، ذره به تار و پودِ تن خشكیده ی من آمیخته ای من كه سوزنده ترین شعله ی یك آتش رقصنده بوُدم از درون یخ زده و ساكت و بی روح شدم من ز خود بیزارم كه چه آسان گل عشقت را ، در دامن خود پروردم من به خود بد كردم عصمت سبز زمین را لگد مال هوس كردم پس از این من به عُصیان،به عصیان می اندیشم به طلوع به رهایی،به روییدن از بطن زمین می اندیشم من به طغیان دل خوش دارم پشت من گرم به صف های گره خورده ی گلهای بهاریست پشت من گرم به آواز قناریست منتظر باش كه در صبح ظفر خوابِ نوشین تو را،خشم من آشفته كند مثل من كیست كه لبریز صفا باشد؟ دامنش خواستگهِ سبزه و ریحان باشد؟ تو بگو مثل من هست كسی عاشق گلها و بهار؟ مثل من هست كسی پاكتر از آبِ زلال؟ توبگو مثل تو كیست كه زنجیر كشد پای بهار؟ بعد از این فریاد زنم چوبه دار كجاست؟ چوبه دار كجاست؟ من دگر رستم از این بند كه در پای من است آی مردم، من ز مُردن دگر نمی ترسم از تجربه ی كرده ی خود دگر نمی ترسم چه كسی گفت كه من هیچ نمی فهمم من تپش نبض زمین را و شِكافنده ترین معجزه سبز چمن را پائیز، بهار، باران را خوب ادراك كنم من به لحظه ی هم آغوشی صحرا و سراب دلهره ی پوسته ی نازك یك دانه حباب پی بردم خوب سخن می گویم با لهجه لك لكها چه كسی گفت كه من هیچ نمی فهمم من برای نوشیدن یك جرعه تبسم بوییدن یك برگ گل سرخ وجدان دلم را لگد مال هوس ها نكنم كار من نیست كه بی عار شوم پس از این هیچ مرا یوغ به گردن ننهی قلب من رَست ز بند هوست قلب من رَست ز بند هوست چهار شنبه 25 آذر 1394برچسب:, :: 18:54 :: نويسنده : طیبه دهقان
عزیزترینم کجای این قصه غم آلوده کجای این راه بی انتها کجای این خاطرات خاک خورده و متروک می توانم کسی را مثل تو پیدا کنم ؟ تاریخچه ی من پر است از اشباح تب کرده و بیمار کلمات غبار گرفته ی مسموم ساعت ها و ثانیه های گیج شب بوهای جا مانده از حریر شب و توهم عشق های ورم کرده از شدت شهوت و طلسم های رنگ خورده و کور آینه های وا مانده از تنفس شعاع های نور که در انتهای ریسمانی پوسیده از جنس عشق های دروغین در باد تکان می خورند اما من را بیم فرو ریختن نیست مادامی که به جستجوی تو می آیم
در میان جمعی که همچون مردگان خاموشند باید از جنس سکوت برکشم پیرهنی بر تن عشق جنون آمیخته ام و نهان سازمش اکنون ز همه سنگدلان . رنگ من صاف وزلال ، عشق من پاک تر از برگ گل است . اما راست گفتند که در این دوره خاکستری عشق ستیز « عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد » چشم ها می بینند گوش ها می شنوند باکی نیست ! من در این جمع خزان باور احساس گریز باز دارم به تو می اندیشم . کی توان است دگر، که نهان سازم ، این همه احساس قشنگ باز از فراسوی زمین جنبشی در رگ خشکیده ی من می کشد مهر تو را به سرا پرده ی دل می دود خون به رگم می زند نبض جنون و طپش های دلم می دهند مژده به من که کسی ژرف ترین واژه ی عشق را باز در قاب نگاهم می کند باور و در عمق عطش های به تب آلود ه ی خویش می برد نام مرا می برد نام مرا. دو شنبه 18 شهريور 1392برچسب:, :: 13:19 :: نويسنده : طیبه دهقان
فضای شهر مسموم است جمعه 8 شهريور 1392برچسب:, :: 17:16 :: نويسنده : طیبه دهقان
دردهای من ، به زنجیرم كنید
جمعه 8 شهريور 1392برچسب:, :: 16:43 :: نويسنده : طیبه دهقان
منم از نسل گندم زار و تو از ایل بارانی یک شنبه 5 شهريور 1392برچسب:, :: 22:48 :: نويسنده : طیبه دهقان
چه باك ، پنج شنبه 5 شهريور 1392برچسب:, :: 22:11 :: نويسنده : طیبه دهقان
از آن روزی كه تركم كردی ، ای عشق یک شنبه 3 شهريور 1392برچسب:, :: 16:54 :: نويسنده : طیبه دهقان
وقتی زحرفهای تودلگیرمیشوم اسیرواژه های نفسگیرمیشوم مثال قطره ی اشكی زلال وپاك زچشمت فِتاده زمین گیرمی شوم میان بازی عشق اگرچه سربودم به حكم دلت،بازنده تعبیرمی شوم غبارم ونشسته بررواق پنجره ها زباران مهربانی توتطهیرمی شوم به وسعت دریاست دلم به مهرورزیدن نباشی،سكوت وخلوت آبگیرمی شوم سبزینه ی رُسته برلب جوی جوانی ام زجوروگردش زمانه پیرمی شوم كویرم وتشنه ی صفای نوازشت تركم كنی زعالم وآدم سیرمی شوم وقتی دلم زتمامی دنیاگرفته است درهرم نفسهای توزنجیرمی شوم صفحه قبل 1 صفحه بعد آخرین مطالب پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان |